مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
مـولای من سلام خـدا هدیه محضرت گــلبــوســۀ مــلائــکــة الله بــر درت یـا صـادق الائـمـه کـه قـران نـاطـقـی عــالـم فـدای آن نـفـس روح پــرورت تا از تو کسب فیض کنند ای شکوه علم زانـو زنـنـد خـیـل مـلک پـای مـنبرت بر کرسی خـطابه لبت چونکه باز شد باغ بهـشت مـصطـفـوی شد معـطرت از تو گرفت درس بـصیرت ابوبصیر صدها زراره کاتب و اندیـشهگـسترت سرچـشمۀ زلال حـقـیقـت کـلام توست شد جرعهنوش، علم و فضیلت ز کوثرت معراج توست علم و در آن سیر نور شد هـفـت آسـمـان عـالـم معـنا مـسـخـرت تنها جهاد، عرصۀ شمشیر و تیغ نیست روز ازل جـهــاد سـخـن شـد مـقـدّرت در دست تو کـتـاب خـدا بود ذوالفـقار فـقه و اصول، نیزه و شمـشیر دیگرت مدیـون توست مکـتب شیـعه الی الأبـد در این جهـاد، لـطف خـدا بود یاورت دشـمن که بـسـت دست یـداللهی تو را رد شـد تـمـام خـاطـرههـا از بـرابـرت رفـتی سرِ بـرهـنه و پـای پـیـاده لـیک سیلی نخورد پیش تو در کوچه همسرت در طول عمر، داغ فدک با دل تو بود میزد حـدیث حـادثـه زخـم مـکـررت بـاشـد برای اهل ولا، جـلـوۀ حـضـور در گـوشـۀ بـقــیـع، مــزار مـطـهــرت گـاهی نـگـاه کـن به دل بـیقـرار مـن دست «کمیل » و دامن تو، جان مادرت |